کد مطلب:2698 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:322

قرن دوم تا نهم
قرن دوم

1. حسن بصری. تاریخ عرفان مصطلح، مانند كلام از حسن بصری متوفّی در 110 هجری آغاز می شود. حسن بصری متولد سال 22 هجری است. عمر هشتادوهشت ساله ای داشته و نه قسمت از عمرش در قرن اول هجری گذشته است.

حسن بصری البته به نام «صوفی» خوانده نمی شده است؛ از آن جهت جزء صوفیه شمرده می شود كه اولًا كتابی تألیف كرده به نام رعایة حقوق اللَّه كه می تواند اولین كتاب تصوف شناخته شود. نسخه منحصر به فرد این كتاب در آكسفورد است.

نیكلسون مدعی است كه:

«اولین مسلمانی كه روش حیات صوفیانه و حقیقی را نوشته حسن بصری

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 562

است. طریقی كه نویسندگان اخیر برای تصوف و وصول به مقامات عالیه شرح می دهند: اول توبه و پس از آن یك سلسله اعمال دیگر ... كه هر كدام باید برای ارتقاء به مقام بالاتری به ترتیب عملی شود.» «1»

ثانیاً خود عرفا بعضی از سلاسل طریقت را به حسن بصری و از او به حضرت امیر علیه السلام می رسانند، مانند سلسله مشایخ ابوسعید ابوالخیر «2». ابن الندیم در الفهرست فن پنجم از مقاله پنجم، سلسله ابومحمد، جعفر خلدی را نیز به حسن بصری می رساند و می گوید: حسن هفتاد نفر از اصحاب بدر را درك كرده است.

ثالثاً بعضی از حكایات كه نقل شده است، می رساند كه حسن بصری عملًا جزء گروهی بوده است كه بعدها نام «متصوفه» یافتند. بعداً بعضی از آن حكایات را به مناسبت نقل خواهیم كرد. حسن بصری ایرانی الاصل است.

2. مالك بن دینار. این مرد اهل بصره است. از كسانی بوده است كه كار زهد و ترك لذت را به افراط كشانده است. داستانها از او در این جهت نقل می شود. وی در سال 131 هجری درگذشته است.

3. ابراهیم ادهم. اهل بلخ است. داستان معروفی دارد شبیه داستان معروف بودا.

گویند در ابتدا پادشاه بلخ بود و جریاناتی رخ داد كه تائب شد و در سلسله اهل تصوف قرار گرفت. عرفا برای وی اهمیت زیاد قائلند. در مثنوی داستان جالبی برای او آورده است. ابراهیم در حدود سال 161 هجری درگذشته است.

4. رابعه عدویه. این زن، مصری الاصل و یا بصری الاصل و از اعاجیب روزگار است، و چون چهارمین دختر خانواده اش بود «رابعه» نامیده شد. رابعه عدویه غیر از رابعه شامیه است كه او هم از عرفاست و معاصر جامی است و در قرن نهم می زیسته است. رابعه عدویه كلماتی بلند و اشعاری در اوج عرفان و حالاتی عجیب دارد. داستانی درباره عیادت حسن بصری و مالك بن دینار و یك نفر دیگر از او نقل می شود كه جالب است. رابعه در حدود 135 یا 136 درگذشته است و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 563

بعضی گفته اند وفاتش در 180 یا 185 بوده است.

5. ابوهاشم صوفی كوفی. اهل شام است. در آن منطقه متولد شده و در همان منطقه زیسته است. تاریخ وفاتش مجهول است. این قدر معلوم است كه استاد سفیان ثوری متوفّای 161 بوده است. ظاهراً اول كسی است كه به نام «صوفی» خوانده شده است. سفیان گفته است: اگر ابوهاشم نبود، من دقایق ریا را نمی شناختم.

6. شقیق بلخی. شاگرد ابراهیم ادهم بوده است. بنا برنقل ریحانة الادب و غیره از كتاب كشف الغمه علی بن عیسی اربلی و از نورالابصار شبلنجی، در راه مكه با حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ملاقات داشته و از آن حضرت مقامات و كرامات نقل كرده است. در سال 153 یا 174 یا 184 درگذشته است.

7. معروف كرخی. اهل كرخ بغداد است ولی از اینكه نام پدرش «فیروز» است، به نظر می رسد كه ایرانی الاصل است. این مرد از معاریف و مشاهیر عرفاست.

می گویند پدر و مادرش نصرانی بودند و خودش به دست حضرت رضا علیه السلام مسلمان شد و از آن حضرت استفاده كرد. بسیاری از سلاسل طریقت- بر حسب ادعای عرفا- به معروف كرخی و به وسیله او به حضرت رضا علیه السلام و از طریق آن حضرت به ائمه پیشین تا حضرت رسول صلی الله علیه و آله می رسد و بدین جهت این سلسله را سلسلة الذهب (رشته طلایی) می خوانند. ذهبی ها عموماً چنین ادعایی دارند. وفات معروف در حدود سالهای 200 تا 206 بوده است.

8. فضیل بن عیاض. این مرد اصلًا اهل مرو است. ایرانی عرب نژاد است. می گویند در ابتدا راهزن بود. یك شب كه برای دزدی از دیواری بالا رفت، یك آیه قرآن كه از شب زنده داری شنید او را منقلب و تائب ساخت. كتاب مصباح الشریعه منسوب به اوست و می گویند آن كتاب یك سلسله درسهاست كه از امام صادق علیه السلام گرفته است. محدث متبحر قرن اخیر، مرحوم حاج میرزا حسین نوری در خاتمه مستدرك به این كتاب اظهار اعتماد كرده است. فضیل در سال 187 درگذشته است.

قرن سوم

1. بایزید بسطامی (طیفور بن عیسی) از اكابر عرفا و اصلًا اهل بسطام است.

می گویند اول كسی است كه صریحاً از فناء فی اللَّه و بقاء باللَّه سخن گفته است. بایزید

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 564

گفته است: «از بایزیدی خارج شدم مانند مار از پوست». بایزید به اصطلاح شطحیاتی دارد كه موجب تكفیرش شده است. خود عرفا او را از اصحاب «سكر» می نامند، یعنی در حال جذبه و بی خودی آن سخنان را می گفته است. بایزید در سال 261 درگذشته است. بعضی ادعا كرده اند كه سقّای خانه امام صادق علیه السلام بوده است، ولی این ادعا با تاریخ جور نمی آید؛ یعنی بایزید عصر امام صادق علیه السلام را درك نكرده است.

2. بشر حافی. اهل بغداد است و پدرانش اهل مرو بوده اند. از مشاهیر عرفاست.

او نیز در ابتدا اهل فسق و فجور بوده و بعد توبه كرده است. علامه حلّی در منهاج الكرامه داستانی نقل كرده است مبنی بر اینكه توبه او به دست حضرت موسی بن جعفر علیه السلام صورت گرفته است و چون در حالی تشرف به توبه پیدا كرد كه «حافی پابرهنه» بود، به بشر حافی معروف شد. بعضی علت «حافی» نامیدن او را چیز دیگر گفته اند. بشر حافی در سال 226 یا 227 درگذشته است.

3. سری سقطی. اهل بغداد است. نمی دانیم اصلًا كجایی بوده است. وی از دوستان و همراهان بشر حافی بوده است. سری سقطی اهل شفقت به خلق خدا و ایثار بوده است. ابن خلكان در وفیات الاعیان نوشته است كه سری گفت: سی سال است كه از یك جمله «الحمد للَّه» كه بر زبانم جاری شد استغفار می كنم. گفتند:

چگونه؟ گفت: شبی حریقی در بازار رخ داد. بیرون آمدم ببینم كه به دكان من رسیده یا نه. به من گفته شد به دكان تو نرسیده است. گفتم: «الحمد للَّه». یكمرتبه متنبه شدم كه گیرم دكان من آسیبی ندیده باشد، آیا نمی بایست من در اندیشه مسلمین باشم؟.

سعدی به همین داستان (با اندك تفاوت) اشاره می كند آنجا كه می گوید:

شبی دود خلق آتشی برفروخت شنیدم كه بغداد نیمی بسوخت

یكی شكر گفت اندر آن خاك و دود كه دكان ما را گزندی نبود

جهاندیده ای گفتش ای بوالهوس تو را خود غم خویشتن بود و بس

پسندی كه شهری بسوزد به نار اگر خود سرایت بود بر كنار

سری شاگرد و مرید معروف كرخی و استاد و دایی جنید بغدادی است. سخنان زیادی در توحید و عشق الهی و غیره دارد و هم اوست كه می گوید: «عارف مانند آفتاب بر همه عالم می تابد و مانند زمین بار نیك و بد را به دوش می كشد و مانند آب مایه زندگی همه دلهاست و مانند آتش به همه پرتوافشانی می كند». سری در

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 565

سال 245 یا 250 در سن نودوهشت سالگی درگذشته است.

4. حارث محاسبی. بصری الاصل است و از دوستان و مصاحبان جنید بوده است.

از آن جهت او را «محاسبی» خوانده اند كه به امر مراقبه و محاسبه اهتمام تام داشت.

معاصر احمد بن حنبل است. احمدحنبل چون دشمن علم كلام بود، او را به واسطه ورودش در علم كلام طرد كرد و همین سبب اعراض مردم از او شد. حارث در سال 243 درگذشته است.

5. جنید بغدادی. اصلًا اهل نهاوند است. عرفا و متصوفه او را «سیدالطائفه» می خوانند، همچنانكه فقهای شیعه شیخ طوسی را «شیخ الطائفه» می خوانند. جنید یك عارف معتدل به شمار می رود. برخی شطحیات كه از دیگران شنیده شده، از او شنیده نشده است. او حتی لباس اهل تصوف به تن نمی كرد و در زیّ علما و فقها بود.

به او گفتند: به خاطر یاران هم كه هست «خرقه» (لباس اهل تصوف) بپوش. گفت:

اگر می دانستم كه از لباس كاری ساخته است، از آهن گداخته جامه می ساختم اما ندای حقیقت این است كه: «لیس الاعتبار بالخرقة، انّما الاعتبار بالحرقة» یعنی از خرقه كاری ساخته نیست، «حرقه آتش دل» لازم است. جنید خواهرزاده و مرید و شاگرد سری سقطی و هم شاگرد حارث محاسبی بوده است. گویند در سال 297 در نود سالگی درگذشت.

6. ذوالنون مصری. وی اهل مصر است. در فقه شاگرد مالك بن انس، فقیه معروف بوده است. جامی او را رئیس صوفیان خوانده است. هم اول كسی است كه رمز به كار برد و مسائل عرفانی را با اصطلاحات رمزی بیان كرد كه فقط كسانی كه واردند بفهمند و ناواردها چیزی نفهمند. این روش تدریجاً معمول شد؛ معانی به صورت غزل و با تعبیرات سمبولیك بیان شد. برخی معتقدند كه بسیاری از تعلیمات فلسفه نوافلاطونی وسیله ذوالنون وارد عرفان و تصوف شد «1». ذوالنون در فاصله سالهای 240- 250 درگذشته است.

7. سهل بن عبد اللَّه تستری. از اكابر عرفا و صوفیه و اصلًا اهل شوشتر است.

فرقه ای از عرفا كه اصل را بر مجاهده نفس می دانند، به نام او «سهلیه» خوانده می شوند. در مكه معظمه با ذوالنون مصری ملاقات داشته است. وی در سال 283 یا

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 566

293 درگذشته است «1» 8. حسین بن منصور حلاج. اصلًا اهل بیضاء از توابع شیراز است ولی در عراق رشد و نما یافته است. حلاج از جنجالی ترین عرفای دوره اسلامی است. شطحیات فراوان گفته است. به كفر و ارتداد و ادعای خدایی متهم شد. فقها تكفیرش كردند و در زمان مقتدر عباسی به دار آویخته شد. خود عرفا او را به افشای اسرار متهم می كنند. حافظ می گوید:

گفت آن یار كزو گشت سردار بلند جرمش این بود كه اسرار هویدا می كرد.

بعضی او را مردی شعبده باز می دانند. خود عرفا او را تبرئه می كنند و می گویند سخنان او و بایزید كه بوی كفر می دهد، در حال سكر و بی خودی بوده است. عرفا از او به عنوان «شهید» یاد می كنند. حلاج در سال 306 یا 309 به دار آویخته شد «2».

قرن چهارم

1. ابوبكر شبلی. شاگرد و مرید جنید بغدادی بوده و حلاج را نیز درك كرده و از مشاهیر عرفاست. اصلًا خراسانی است. در كتاب روضات الجنات و سایر كتب تراجم، اشعار و كلمات عارفانه زیادی از او نقل شده است. خواجه عبد اللَّه انصاری گفته است: «اول كسی كه به رمز سخن گفت ذوالنون مصری بود. جنید كه آمد، این علم را مرتب ساخت و بسط داد و كتابها در این علم تألیف كرد، و چون نوبت به شبلی رسید این علم را به بالای منابر برد». شبلی در بین سالهای 334- 344 در 87 سالگی درگذشته است.

2. ابوعلی رودباری. نسب به انوشیروان می برد و ساسانی نژاد است. مرید جنید بوده و فقه را از ابوالعباس بن شریح و ادبیات را از ثعلب آموخت. او را جامع شریعت و طریقت و حقیقت خوانده اند. در سال 322 درگذشته است.

3. ابونصر سراج طوسی، صاحب كتاب معروف اللمع كه از متون اصیل و قدیم و معتبر عرفان و تصوف است. در سال 378 در طوس درگذشته است. بسیاری از

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 567

مشایخ طریقت شاگرد بلاواسطه یا مع الواسطه او بوده اند. بعضی مدعی هستند كه مقبره ای كه در پایین خیابان مشهد به نام قبر پیر پالاندوز معروف است، مقبره همین ابونصرسراج است (سراج زین ساز). كم كم این كلمه به پالاندوز تغییر شكل داده است.

4. ابوالفضل سرخسی. این مرد اهل خراسان و شاگرد و مرید ابونصر سراج و استاد ابوسعید ابوالخیر عارف بسیار معروف بوده است. در سال 400 هجری درگذشته است.

5. ابوعبد اللَّه رودباری. این مرد خواهرزاده ابوعلی رودباری است و از عرفای شام و سوریه به شمار می رود. در سال 369 درگذشته است.

6. ابوطالب مكی. شهرت بیشتر این مرد به واسطه كتابی است كه در عرفان وتصوف تألیف كرده است به نام «قوت القلوب». این كتاب چاپ شده و از متون اصیل و قدیم عرفان و تصوف است. ابوطالب اصلًا از بلاد جبل ایران است و در اثر اینكه سالها در مكه مجاور بوده، به عنوان «مكی» معروف شده است. وی در سال 385 یا 386 درگذشته است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 14 566 قرن سوم ..... ص : 563

قرن دوم

1. حسن بصری. تاریخ عرفان مصطلح، مانند كلام از حسن بصری متوفّی در 110 هجری آغاز می شود. حسن بصری متولد سال 22 هجری است. عمر هشتادوهشت ساله ای داشته و نه قسمت از عمرش در قرن اول هجری گذشته است.

حسن بصری البته به نام «صوفی» خوانده نمی شده است؛ از آن جهت جزء صوفیه شمرده می شود كه اولًا كتابی تألیف كرده به نام رعایة حقوق اللَّه كه می تواند اولین كتاب تصوف شناخته شود. نسخه منحصر به فرد این كتاب در آكسفورد است.

نیكلسون مدعی است كه:

«اولین مسلمانی كه روش حیات صوفیانه و حقیقی را نوشته حسن بصری

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 562

است. طریقی كه نویسندگان اخیر برای تصوف و وصول به مقامات عالیه شرح می دهند: اول توبه و پس از آن یك سلسله اعمال دیگر ... كه هر كدام باید برای ارتقاء به مقام بالاتری به ترتیب عملی شود.» «1»

ثانیاً خود عرفا بعضی از سلاسل طریقت را به حسن بصری و از او به حضرت امیر علیه السلام می رسانند، مانند سلسله مشایخ ابوسعید ابوالخیر «2». ابن الندیم در الفهرست فن پنجم از مقاله پنجم، سلسله ابومحمد، جعفر خلدی را نیز به حسن بصری می رساند و می گوید: حسن هفتاد نفر از اصحاب بدر را درك كرده است.

ثالثاً بعضی از حكایات كه نقل شده است، می رساند كه حسن بصری عملًا جزء گروهی بوده است كه بعدها نام «متصوفه» یافتند. بعداً بعضی از آن حكایات را به مناسبت نقل خواهیم كرد. حسن بصری ایرانی الاصل است.

2. مالك بن دینار. این مرد اهل بصره است. از كسانی بوده است كه كار زهد و ترك لذت را به افراط كشانده است. داستانها از او در این جهت نقل می شود. وی در سال 131 هجری درگذشته است.

3. ابراهیم ادهم. اهل بلخ است. داستان معروفی دارد شبیه داستان معروف بودا.

گویند در ابتدا پادشاه بلخ بود و جریاناتی رخ داد كه تائب شد و در سلسله اهل تصوف قرار گرفت. عرفا برای وی اهمیت زیاد قائلند. در مثنوی داستان جالبی برای او آورده است. ابراهیم در حدود سال 161 هجری درگذشته است.

4. رابعه عدویه. این زن، مصری الاصل و یا بصری الاصل و از اعاجیب روزگار است، و چون چهارمین دختر خانواده اش بود «رابعه» نامیده شد. رابعه عدویه غیر از رابعه شامیه است كه او هم از عرفاست و معاصر جامی است و در قرن نهم می زیسته است. رابعه عدویه كلماتی بلند و اشعاری در اوج عرفان و حالاتی عجیب دارد. داستانی درباره عیادت حسن بصری و مالك بن دینار و یك نفر دیگر از او نقل می شود كه جالب است. رابعه در حدود 135 یا 136 درگذشته است و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 563

بعضی گفته اند وفاتش در 180 یا 185 بوده است.

5. ابوهاشم صوفی كوفی. اهل شام است. در آن منطقه متولد شده و در همان منطقه زیسته است. تاریخ وفاتش مجهول است. این قدر معلوم است كه استاد سفیان ثوری متوفّای 161 بوده است. ظاهراً اول كسی است كه به نام «صوفی» خوانده شده است. سفیان گفته است: اگر ابوهاشم نبود، من دقایق ریا را نمی شناختم.

6. شقیق بلخی. شاگرد ابراهیم ادهم بوده است. بنا برنقل ریحانة الادب و غیره از كتاب كشف الغمه علی بن عیسی اربلی و از نورالابصار شبلنجی، در راه مكه با حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ملاقات داشته و از آن حضرت مقامات و كرامات نقل كرده است. در سال 153 یا 174 یا 184 درگذشته است.

7. معروف كرخی. اهل كرخ بغداد است ولی از اینكه نام پدرش «فیروز» است، به نظر می رسد كه ایرانی الاصل است. این مرد از معاریف و مشاهیر عرفاست.

می گویند پدر و مادرش نصرانی بودند و خودش به دست حضرت رضا علیه السلام مسلمان شد و از آن حضرت استفاده كرد. بسیاری از سلاسل طریقت- بر حسب ادعای عرفا- به معروف كرخی و به وسیله او به حضرت رضا علیه السلام و از طریق آن حضرت به ائمه پیشین تا حضرت رسول صلی الله علیه و آله می رسد و بدین جهت این سلسله را سلسلة الذهب (رشته طلایی) می خوانند. ذهبی ها عموماً چنین ادعایی دارند. وفات معروف در حدود سالهای 200 تا 206 بوده است.

8. فضیل بن عیاض. این مرد اصلًا اهل مرو است. ایرانی عرب نژاد است. می گویند در ابتدا راهزن بود. یك شب كه برای دزدی از دیواری بالا رفت، یك آیه قرآن كه از شب زنده داری شنید او را منقلب و تائب ساخت. كتاب مصباح الشریعه منسوب به اوست و می گویند آن كتاب یك سلسله درسهاست كه از امام صادق علیه السلام گرفته است. محدث متبحر قرن اخیر، مرحوم حاج میرزا حسین نوری در خاتمه مستدرك به این كتاب اظهار اعتماد كرده است. فضیل در سال 187 درگذشته است.

قرن سوم

1. بایزید بسطامی (طیفور بن عیسی) از اكابر عرفا و اصلًا اهل بسطام است.

می گویند اول كسی است كه صریحاً از فناء فی اللَّه و بقاء باللَّه سخن گفته است. بایزید

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 564

گفته است: «از بایزیدی خارج شدم مانند مار از پوست». بایزید به اصطلاح شطحیاتی دارد كه موجب تكفیرش شده است. خود عرفا او را از اصحاب «سكر» می نامند، یعنی در حال جذبه و بی خودی آن سخنان را می گفته است. بایزید در سال 261 درگذشته است. بعضی ادعا كرده اند كه سقّای خانه امام صادق علیه السلام بوده است، ولی این ادعا با تاریخ جور نمی آید؛ یعنی بایزید عصر امام صادق علیه السلام را درك نكرده است.

2. بشر حافی. اهل بغداد است و پدرانش اهل مرو بوده اند. از مشاهیر عرفاست.

او نیز در ابتدا اهل فسق و فجور بوده و بعد توبه كرده است. علامه حلّی در منهاج الكرامه داستانی نقل كرده است مبنی بر اینكه توبه او به دست حضرت موسی بن جعفر علیه السلام صورت گرفته است و چون در حالی تشرف به توبه پیدا كرد كه «حافی پابرهنه» بود، به بشر حافی معروف شد. بعضی علت «حافی» نامیدن او را چیز دیگر گفته اند. بشر حافی در سال 226 یا 227 درگذشته است.

3. سری سقطی. اهل بغداد است. نمی دانیم اصلًا كجایی بوده است. وی از دوستان و همراهان بشر حافی بوده است. سری سقطی اهل شفقت به خلق خدا و ایثار بوده است. ابن خلكان در وفیات الاعیان نوشته است كه سری گفت: سی سال است كه از یك جمله «الحمد للَّه» كه بر زبانم جاری شد استغفار می كنم. گفتند:

چگونه؟ گفت: شبی حریقی در بازار رخ داد. بیرون آمدم ببینم كه به دكان من رسیده یا نه. به من گفته شد به دكان تو نرسیده است. گفتم: «الحمد للَّه». یكمرتبه متنبه شدم كه گیرم دكان من آسیبی ندیده باشد، آیا نمی بایست من در اندیشه مسلمین باشم؟.

سعدی به همین داستان (با اندك تفاوت) اشاره می كند آنجا كه می گوید:

شبی دود خلق آتشی برفروخت شنیدم كه بغداد نیمی بسوخت

یكی شكر گفت اندر آن خاك و دود كه دكان ما را گزندی نبود

جهاندیده ای گفتش ای بوالهوس تو را خود غم خویشتن بود و بس

پسندی كه شهری بسوزد به نار اگر خود سرایت بود بر كنار

سری شاگرد و مرید معروف كرخی و استاد و دایی جنید بغدادی است. سخنان زیادی در توحید و عشق الهی و غیره دارد و هم اوست كه می گوید: «عارف مانند آفتاب بر همه عالم می تابد و مانند زمین بار نیك و بد را به دوش می كشد و مانند آب مایه زندگی همه دلهاست و مانند آتش به همه پرتوافشانی می كند». سری در

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 565

سال 245 یا 250 در سن نودوهشت سالگی درگذشته است.

4. حارث محاسبی. بصری الاصل است و از دوستان و مصاحبان جنید بوده است.

از آن جهت او را «محاسبی» خوانده اند كه به امر مراقبه و محاسبه اهتمام تام داشت.

معاصر احمد بن حنبل است. احمدحنبل چون دشمن علم كلام بود، او را به واسطه ورودش در علم كلام طرد كرد و همین سبب اعراض مردم از او شد. حارث در سال 243 درگذشته است.

5. جنید بغدادی. اصلًا اهل نهاوند است. عرفا و متصوفه او را «سیدالطائفه» می خوانند، همچنانكه فقهای شیعه شیخ طوسی را «شیخ الطائفه» می خوانند. جنید یك عارف معتدل به شمار می رود. برخی شطحیات كه از دیگران شنیده شده، از او شنیده نشده است. او حتی لباس اهل تصوف به تن نمی كرد و در زیّ علما و فقها بود.

به او گفتند: به خاطر یاران هم كه هست «خرقه» (لباس اهل تصوف) بپوش. گفت:

اگر می دانستم كه از لباس كاری ساخته است، از آهن گداخته جامه می ساختم اما ندای حقیقت این است كه: «لیس الاعتبار بالخرقة، انّما الاعتبار بالحرقة» یعنی از خرقه كاری ساخته نیست، «حرقه آتش دل» لازم است. جنید خواهرزاده و مرید و شاگرد سری سقطی و هم شاگرد حارث محاسبی بوده است. گویند در سال 297 در نود سالگی درگذشت.

6. ذوالنون مصری. وی اهل مصر است. در فقه شاگرد مالك بن انس، فقیه معروف بوده است. جامی او را رئیس صوفیان خوانده است. هم اول كسی است كه رمز به كار برد و مسائل عرفانی را با اصطلاحات رمزی بیان كرد كه فقط كسانی كه واردند بفهمند و ناواردها چیزی نفهمند. این روش تدریجاً معمول شد؛ معانی به صورت غزل و با تعبیرات سمبولیك بیان شد. برخی معتقدند كه بسیاری از تعلیمات فلسفه نوافلاطونی وسیله ذوالنون وارد عرفان و تصوف شد «1». ذوالنون در فاصله سالهای 240- 250 درگذشته است.

7. سهل بن عبد اللَّه تستری. از اكابر عرفا و صوفیه و اصلًا اهل شوشتر است.

فرقه ای از عرفا كه اصل را بر مجاهده نفس می دانند، به نام او «سهلیه» خوانده می شوند. در مكه معظمه با ذوالنون مصری ملاقات داشته است. وی در سال 283 یا

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 566

293 درگذشته است «1» 8. حسین بن منصور حلاج. اصلًا اهل بیضاء از توابع شیراز است ولی در عراق رشد و نما یافته است. حلاج از جنجالی ترین عرفای دوره اسلامی است. شطحیات فراوان گفته است. به كفر و ارتداد و ادعای خدایی متهم شد. فقها تكفیرش كردند و در زمان مقتدر عباسی به دار آویخته شد. خود عرفا او را به افشای اسرار متهم می كنند. حافظ می گوید:

گفت آن یار كزو گشت سردار بلند جرمش این بود كه اسرار هویدا می كرد.

بعضی او را مردی شعبده باز می دانند. خود عرفا او را تبرئه می كنند و می گویند سخنان او و بایزید كه بوی كفر می دهد، در حال سكر و بی خودی بوده است. عرفا از او به عنوان «شهید» یاد می كنند. حلاج در سال 306 یا 309 به دار آویخته شد «2».

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 14 570 قرن ششم ..... ص : 569

قرن چهارم

1. ابوبكر شبلی. شاگرد و مرید جنید بغدادی بوده و حلاج را نیز درك كرده و از مشاهیر عرفاست. اصلًا خراسانی است. در كتاب روضات الجنات و سایر كتب تراجم، اشعار و كلمات عارفانه زیادی از او نقل شده است. خواجه عبد اللَّه انصاری گفته است: «اول كسی كه به رمز سخن گفت ذوالنون مصری بود. جنید كه آمد، این علم را مرتب ساخت و بسط داد و كتابها در این علم تألیف كرد، و چون نوبت به شبلی رسید این علم را به بالای منابر برد». شبلی در بین سالهای 334- 344 در 87 سالگی درگذشته است.

2. ابوعلی رودباری. نسب به انوشیروان می برد و ساسانی نژاد است. مرید جنید بوده و فقه را از ابوالعباس بن شریح و ادبیات را از ثعلب آموخت. او را جامع شریعت و طریقت و حقیقت خوانده اند. در سال 322 درگذشته است.

3. ابونصر سراج طوسی، صاحب كتاب معروف اللمع كه از متون اصیل و قدیم و معتبر عرفان و تصوف است. در سال 378 در طوس درگذشته است. بسیاری از

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 567

مشایخ طریقت شاگرد بلاواسطه یا مع الواسطه او بوده اند. بعضی مدعی هستند كه مقبره ای كه در پایین خیابان مشهد به نام قبر پیر پالاندوز معروف است، مقبره همین ابونصرسراج است (سراج زین ساز). كم كم این كلمه به پالاندوز تغییر شكل داده است.

4. ابوالفضل سرخسی. این مرد اهل خراسان و شاگرد و مرید ابونصر سراج و استاد ابوسعید ابوالخیر عارف بسیار معروف بوده است. در سال 400 هجری درگذشته است.

5. ابوعبد اللَّه رودباری. این مرد خواهرزاده ابوعلی رودباری است و از عرفای شام و سوریه به شمار می رود. در سال 369 درگذشته است.

6. ابوطالب مكی. شهرت بیشتر این مرد به واسطه كتابی است كه در عرفان وتصوف تألیف كرده است به نام «قوت القلوب». این كتاب چاپ شده و از متون اصیل و قدیم عرفان و تصوف است. ابوطالب اصلًا از بلاد جبل ایران است و در اثر اینكه سالها در مكه مجاور بوده، به عنوان «مكی» معروف شده است. وی در سال 385 یا 386 درگذشته است.

قرن پنجم

1. شیخ ابوالحسن خرقانی. یكی از معروفترین عرفاست. عرفا داستانهای شگفت به او نسبت می دهند، از جمله مدعی هستند كه بر سر قبر بایزید بسطامی می رفته و با روح او تماس می گرفته و مشكلات خویش را حل می كرده است. مولوی می گوید:

بوالحسن بعد از وفات بایزید از پس آن سالها آمد پدید

گاه و بیگه نیز رفتی بی فتور بر سر گورش نشستی با حضور

تا مثال شیخ پیشش آمدی تا كه می گفتی شكالش حل شدی

مولوی در مثنوی زیاد از او یاد كرده است و می نماید كه ارادت وافری به او داشته است. می گویند با ابوعلی سینا فیلسوف معروف و ابوسعید ابوالخیر عارف معروف ملاقات داشته است. وی در سال 425 درگذشته است.

2. ابوسعید ابوالخیر نیشابوری. از مشهورترین و باحال ترین عرفاست.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 568

رباعیهای نغز دارد. از وی پرسیدند: تصوف چیست؟ گفت: «تصوف آن است كه آنچه در سر داری بنهی و آنچه در دست داری بدهی و از آنچه بر تو آید بجهی». با ابوعلی سینا ملاقات داشته است. روزی بوعلی در مجلس وعظ ابوسعید شركت كرد. ابوسعید درباره ضرورت عمل و آثار طاعت و معصیت سخن می گفت. بوعلی این رباعی را به عنوان اینكه ما تكیه بر رحمت حق داریم نه برعمل خویشتن، انشا كرد:

ماییم به عفو تو تولّا كرده وز طاعت و معصیت تبرّا كرده

آنجا كه عنایت تو باشد، باشد ناكرده چو كرده، كرده چون ناكرده

ابوسعید فی الفور گفت:

ای نیك نكرده و بدیها كرده وانگه به خلاص خود تمنا كرده

بر عفو مكن تكیه كه هرگز نبود ناكرده چو كرده، كرده چون ناكرده «1»

این رباعی نیز از ابوسعید است:

فردا كه زوال شش جهت خواهد بود قدر تو به قدر معرفت خواهد بود

در حسن صفت كوش كه در روز جزا حشر تو به صورت صفت خواهد بود

ابوسعید در سال 440 هجری درگذشته است.

3. ابوعلی دقاق نیشابوری. جامع شریعت و طریقت به شمار می رود. واعظ و مفسر قرآن بود. از بس در مناجاتها می گریسته او را «شیخ نوحه گر» لقب داده اند. در سال 405 یا 412 درگذشته است.

4. ابوالحسن علی بن عثمان هجویری غزنوی، صاحب كتاب كشف المحجوب كه از كتب مشهور این فرقه است و اخیراً چاپ شده است. در سال 470 درگذشته است.

5. خواجه عبد اللَّه انصاری. عرب نژاد و از اولاد ابوایوب انصاری صحابی بزرگوار معروف است.

خواجه عبد اللَّه یكی از معروفترین و متعبدترین عرفاست. كلمات قصار و مناجاتها و همچنین رباعیات نغز و باحالی دارد. شهرتش بیشتر به واسطه همانهاست. از كلمات اوست:

«در طفلی، پستی! درجوانی، مستی! درپیری، سستی! پس كی خداپرستی؟»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 569

و هم از كلمات اوست:

«بدی را بدی كردن سگساری است، نیكی را نیكی كردن خرخاری است، بدی را نیكی كردن كار خواجه عبد اللَّه انصاری است.»

این رباعی نیز از اوست:

عیب است بزرگ بركشیدن خود را از جمله خلق برگزیدن خود را

از مردمك دیده بباید آموخت دیدن همه كس را و ندیدن خود را

خواجه عبد اللَّه در هرات متولد و در همان جا در سال 481 درگذشته و دفن شده است و از این جهت به «پیرهرات» معروف است. خواجه عبد اللَّه كتب زیاد تألیف كرده؛ معروفترین آنها كه از كتب درسی سیر و سلوك است و از پخته ترین كتب عرفان است كتاب منازل السائرین است. بر این كتاب شرحهای زیاد نوشته شده است.

6. امام ابوحامد محمد غزالی طوسی. از معروفترین علمای منقول بود. رئیس جامع نظامیه بغداد شد و عالیترین پست روحانی زمان خویش را حیازت كرد، اما احساس كرد نه آن معلومات و نه آن مناصب روحش را اشباع نمی كند. از مردم مخفی شد و به تهذیب و تصفیه نفس مشغول شد. ده سال در بیت المقدس دور از چشم آشنایان به خود پرداخت. در همان وقت به عرفان و تصوف گرایید و دیگر تا آخر عمر زیر بار منصب و پست نرفت. كتاب معروف احیاء علوم الدین را بعد از دوره ریاضت تألیف كرد و در سال 505 در طوس كه وطن اصلی اش بود درگذشت.

قرن ششم

1. عین القضاة همدانی. از پرشورترین عرفاست. مرید احمد غزالی برادر كوچكتر محمد غزالی- كه او نیز از عرفاست- بوده است. كتب زیاد تألیف كرد. اشعار آبداری دارد كه خالی از شطحیات نیست. بالأخره تكفیرش كردند و كشتند و جسدش را سوختند و خاكسترش را بر باد دادند. در حدود سالهای 525- 533 كشته شد.

2. سنایی غزنوی، شاعر معروف. اشعار او از عرفانی عمیق برخوردار است.

مولوی در مثنوی گفته های او را طرح و شرح می كند. در نیمه اول قرن ششم

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 570

درگذشته است.

3. احمد جامی، معروف به ژنده پیل. از مشاهیر عرفا و متصوفه است. قبرش در تربت جام (نزدیك سرحد ایران و افغانستان) معروف است. از اشعار او در باب خوف و رجا این دو بیتی است:

غرّه مشو كه مركب مردان مرد را در سنگلاخ بادیه پیها بریده اند

نومید هم مباش كه رندان جرعه نوش ناگه به یك ترانه به منزل رسیده اند

و هم او در رعایت اعتدال در امر انفاق و امساك گفته است:

چون تیشه مباش و جمله برخود متراش چون رنده ز كار خویش بی بهره مباش

تعلیم ز ارّه گیر در كار معاش چیزی سوی خود می كش و چیزی می پاش

احمد جامی در حدود سال 536 درگذشته است.

4. عبد القادر گیلانی. تولدش در شمال ایران بوده و در بغداد نشو و نما یافته و در همان جا دفن شده است. بعضی او را اهل «جیل» بغداد دانسته اند نه اهل «جیلان» (گیلان). از شخصیتهای جنجالی جهان اسلام است. سلسله قادریه از سلاسل صوفیه منسوب به اوست. قبرش در بغداد معروف و مشهور است. او از كسانی است كه دعاوی و بلندپروازی های زیاد از او نقل شده است. وی از سادات حسنی است. در سال 560 یا 561 درگذشته است.

5. شیخ روزبهان بقلی شیرازی كه به «شیخ شطاح» معروف است، زیرا شطحیات زیاد می گفته است. اخیراً بعضی كتب او وسیله مستشرقین چاپ و منتشر شده است.

این مرد در سال 606 درگذشته است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 14 574 قرن هفتم ..... ص : 570

قرن هفتم

این قرن عرفای بسیار بلند قدری پرورانده است. ما عده ای از آنها را به ترتیب تاریخ وفاتشان نام می بریم:

1. شیخ نجم الدین كبرای خوارزمی. از مشاهیر اكابر عرفاست. بسیاری از سلاسل به او منتهی می شود. وی شاگرد و مرید و داماد شیخ روزبهان بقلی شیرازی بوده

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 571

است. شاگردان و دست پروردگان زیادی داشته است، از آن جمله است بهاء الدین ولد، پدر مولانا مولوی رومی. درخوارزم می زیست. زمانش مقارن است با حمله مغول. هنگامی كه مغول می خواست حمله كند، برای نجم الدین كبری پیام فرستادند كه شما و كسانتان می توانید از شهر خارج شوید و خود را نجات دهید. نجم الدین پاسخ داد: من در روز راحت در كنار این مردم بوده ام، امروز كه روز سختی آنهاست از آنها جدا نمی شوم. خود مردانه سلاح پوشید و همراه مردم جنگید تا شهید شد. این حادثه در سال 616 واقع شده است.

2. شیخ فریدالدین عطار نیشابوری. از اكابر درجه اول عرفاست. در نثر و نظم تألیف دارد. تذكرة الاولیاء او كه در شرح حال عرفا و متصوفه است و از امام صادق علیه السلام آغاز می كند و به امام باقر علیه السلام ختم می نماید، از جمله مآخذ و مدارك محسوب می شود و شرق شناسان اهمیت فراوان به آن می دهند. همچنین كتاب منطق الطیر او یك شاهكار عرفانی است.

مولوی درباره او و سنایی گفته است:

عطار روح بود و سنایی دو چشم او ما از پی سنایی و عطار می رویم

و هم او گفته است:

هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یك كوچه ایم

مقصود مولوی از هفت شهر عشق، هفت وادی ای است كه خود عطار در منطق الطیر شرح داده است.

محمود شبستری در گلشن راز می گوید:

مرا از شاعری خود عار ناید كه در صد قرن چون عطار ناید

عطار شاگرد و مرید شیخ مجدالدین بغدادی از مریدان و شاگردان شیخ نجم الدین كبری بوده است، و همچنین صحبت قطب الدین حیدر را- كه او نیز از مشایخ این عصر است و در تربت حیدریه مدفون است و انتساب آن شهر به اوست- نیز درك كرده است.

عطار مقارن فتنه مغول درگذشت و به قولی به دست مغولان در حدود سالهای 626- 628 كشته شد.

3. شیخ شهاب الدین سهروردی زنجانی، صاحب كتاب معروف عوارف المعارف كه از متون خوب عرفان و تصوف است. نسب به ابوبكر می رساند. گویند هر سال به

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 572

زیارت مكه و مدینه می رفت. با عبد القادر گیلانی ملاقات و مصاحبت داشته است.

شیخ سعدی شیرازی و كمال الدین اسماعیل اصفهانی شاعر معروف، از مریدان او بوده اند. سعدی در مورد او می گوید:

مرا شیخ دانای مرشد شهاب دو اندرز فرمود بر روی آب

یكی اینكه در نفس خودبین مباش دگر آنكه در جمع بدبین مباش

این سهروردی غیر از شیخ شهاب الدین سهروردی فیلسوف مقتول معروف به شیخ اشراق است كه در حدود سالهای 581- 590 در حلب به قتل رسید.

سهروردی عارف در حدود سال 632 درگذشته است.

4. ابن الفارض مصری. از عرفای طراز اول محسوب است. اشعار عربی عرفانی در نهایت اوج و كمال ظرافت دارد. دیوانش مكرر چاپ شده و فضلا به شرحش پرداخته اند. یكی از كسانی كه دیوان او را شرح كرده عبد الرحمن جامی، عارف معروف قرن نهم است. اشعار عرفانی او در عربی با اشعار عرفانی حافظ در زبان فارسی قابل مقایسه است. محیی الدین عربی به او گفت: خودت شرحی بر اشعارت بنویس. او گفت: كتاب فتوحات مكیه شما شرح این اشعار است. ابن فارض از افرادی است كه احوالی غیرعادی داشته؛ غالباً در حال جذبه بوده است و بسیاری از اشعار خود را در همان حال سروده است. ابن الفارض در سال 632 درگذشته است.

5. محیی الدین عربی حاتمی طایی اندلسی. از اولاد حاتم طایی است. در اندلس تولد یافته، اما ظاهراً بیشتر عمر خود را در مكه و سوریه گذرانده است. شاگرد شیخ ابومدین مغربی اندلسی از عرفای قرن ششم است. سلسله طریقتش با یك واسطه به شیخ عبد القادر گیلانی سابق الذكر می رسد.

محیی الدین- كه احیاناً با نام «ابن العربی» نیز خوانده می شود- مسلّماً بزرگترین عرفای اسلام است؛ نه پیش از او و نه بعد از او كسی به پایه او نرسیده است. به همین جهت او را «شیخ اكبر» لقب داده اند. عرفان اسلامی از بدو ظهور، قرن به قرن تكامل یافت؛ در هر قرنی- چنانكه اشاره شد- عرفای بزرگی ظهور كردند و به عرفان تكامل بخشیدند و بر سرمایه اش افزودند. این تكامل تدریجی بود، ولی در قرن هفتم به دست محیی الدین عربی «جهش» پیدا كرد و به نهایت كمال خود رسید. محیی الدین عرفان را وارد مرحله جدیدی كرد كه سابقه نداشت. بخش دوم عرفان، یعنی بخش علمی و نظری و فلسفی آن وسیله محیی الدین پایه گذاری شد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 573

عرفای بعد از او عموماً ریزه خوار سفره او هستند. محیی الدین علاوه بر اینكه عرفان را وارد مرحله جدیدی كرد، یكی از اعاجیب روزگار است. انسانی است «شگفت» و به همین دلیل اظهارعقیده های متضادی درباره اش شده است. برخی او را ولی كامل، قطب الاقطاب می خوانند و بعضی دیگر تا حد كفر تنزلش می دهند. گاهی ممیت الدین و گاهی ماحی الدینش می خوانند. صدرالمتألهین فیلسوف بزرگ و نابغه عظیم اسلامی، نهایت احترام برای او قائل است؛ محیی الدین در دیده او از بوعلی سینا و فارابی بسی عظیمتر است. محیی الدین بیش از دویست كتاب تألیف كرده است. بسیاری از كتابهای او و شاید همه كتابهایی كه نسخه آنها موجود است (در حدود سی كتاب) چاپ شده است. مهمترین كتابهای او یكی فتوحات مكیه است كه كتابی است بسیار بزرگ و در حقیقت یك دائرة المعارف عرفانی است. دیگر كتاب فصوص الحكم است كه گرچه كوچك است ولی دقیقترین و عمیقترین متن عرفانی است؛ شروح زیاد بر آن نوشته شده است. در هر عصری شاید دو سه نفر بیشتر پیدا نشده باشد كه قادر به فهم این متن عمیق باشد. محیی الدین در سال 638 در دمشق درگذشت و همان جا دفن شد. قبرش در شام هم اكنون معروف است.

6. صدرالدین محمد قونوی، اهل قونیه (تركیه) و شاگرد و مرید و پسر زن محیی الدین عربی. با خواجه نصیرالدین طوسی و مولوی رومی معاصر است. بین او و خواجه نصیر مكاتبات رد و بدل شده و مورد احترام خواجه بوده است. میان او و مولوی در قونیه كمال صفا و صمیمیت وجود داشته است. قونوی امامت جماعت می كرده و مولوی به نماز او حاضر می شده است و ظاهراً- همچنانكه نقل شده- مولوی شاگرد او بوده و عرفان محیی الدینی را كه در گفته های مولوی منعكس است از او آموخته است. گویند روزی وارد محفل قونوی شد. قونوی از مسند حركت كرد و آن را به مولوی داد كه بر آن بنشیند. مولوی ننشست و گفت: جواب خدا را چه بدهم كه بر جای تو تكیه زنم؟ قونوی مسند را به دور انداخت و گفت: مسندی كه تو را نشاید، ما را نیز نشاید.

قونوی بهترین شارح افكار و اندیشه های محیی الدین است. شاید اگر او نبود محیی الدین قابل درك نبود. كتابهای قونوی از كتب درسی حوزه های فلسفه و عرفان اسلامی در شش قرن اخیر است. كتابهای معروف قونوی عبارت است از:

مفتاح الغیب، نصوص، فكوك. قونوی در سال 672 (سال فوت مولوی و خواجه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 574

نصیرالدین طوسی) و یا سال 673 درگذشته است.

7. مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی معروف به مولوی، صاحب كتاب جهانی مثنوی. از بزرگترین عرفای اسلام و از نوابغ جهان است. نسبش به ابوبكر می رسد.

مثنوی او دریایی است از حكمت و معرفت و نكات دقیق معرفة الروحی و اجتماعی وعرفانی. در ردیف شعرای طراز اول ایران است. مولوی اصلًا اهل بلخ است. در كودكی همراه پدرش از بلخ خارج شد. پدرش او را با خود به زیارت بیت اللَّه برد. با شیخ فریدالدین عطار در نیشابور ملاقات كرد. پس از مراجعت از مكه همراه پدر به قونیه رفت و آنجا رحل اقامت افكند. مولوی در ابتدا مردی بود عالم و مانند علمای دیگرِ همطراز خود به تدریس اشتغال داشت و محترمانه می زیست، تاآنكه با شمس تبریزی عارف معروف برخورد؛ سخت مجذوب او گردید و ترك همه چیز كرد.

دیوان غزلش به نام شمس است. در مثنوی مكرر با سوز و گداز از او یاد كرده است.

مولوی در سال 672 درگذشته است.

8. فخرالدین عراقی همدانی، شاعر و غزلسرای معروف. شاگرد صدرالدین قونوی و مرید و دست پرورده شهاب الدین سهروردی سابق الذكر است. در سال 688 درگذشته است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 14 579 قرن نهم ..... ص : 576

قرن هشتم

1. علاء الدوله سمنانی. نخست شغل دیوانی داشت. كناره گرفت و در سلك عرفا درآمد و تمام ثروت خود را در راه خدا داد. كتب زیادی تألیف كرده است. در عرفان نظری عقاید خاص دارد كه در كتب مهم عرفان طرح می شود. در سال 736 درگذشته است. خواجوی كرمانی شاعر معروف، از مریدان او بوده و در وصفش گفته است:

هر كو به ره علی عمرانی شد چون خضر به سرچشمه حیوانی شد

از وسوسه عادت شیطان وارست مانند علادوله سمنانی شد

2. عبد الرزاق كاشانی. از محققین عرفای این قرن است. فصوص محیی الدین و منازل السائرین خواجه عبد اللَّه را شرح كرده است و هر دو چاپ شده و مورد مراجعه اهل تحقیق است. بنا به نقل صاحب روضات الجنات در ذیل احوال شیخ عبد الرزاق

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 575

لاهیجی، شهید ثانی از عبد الرزاق كاشانی ثنای بلیغ كرده است. بین او و علاء الدوله سمنانی در مسائل نظری عرفان كه وسیله محیی الدین طرح شده است مباحثات و مشاجراتی بوده است. وی در سال 735 درگذشته است.

3. خواجه حافظ شیرازی. حافظ علیرغم شهرت جهانی اش، تاریخ زندگی اش چندان روشن نیست. قدر مسلم این است كه مردی عالم و عارف و حافظ و مفسر قرآن كریم بوده است. خود مكرر به این معنی اشاره كرده است:

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ به قرآنی كه اندر سینه داری

عشقت رسد به فریادگر خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی با چهارده روایت

ز حافظان جهان كس چو بنده جمع نكرد لطائف حكمی با نكات قرآنی

بااینكه اینهمه در اشعار خود از پیرطریقت و مرشد سخن گفته است، معلوم نیست كه مرشد و مربی خود او كی بوده است. اشعار حافظ در اوج عرفان است و كمتر كسی قادر است لطایف عرفانی او را درك كند. همه عرفایی كه بعد او آمده اند اعتراف دارند كه او مقامات عالیه عرفانی را عملًا طی كرده است. برخی از بزرگان بر برخی از بیتهای حافظ شرح نوشته اند، مثلًا محقق جلال الدین دوانی فیلسوف معروف قرن نهم هجری رساله ای در شرح این بیت:

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاك خطاپوشش باد

تألیف كرده است. حافظ در سال 791 درگذشته است «1» 4. شیخ محمود شبستری، آفریننده منظومه عرفانی بسیار عالی موسوم به گلشن راز. این منظومه یكی از كتب عرفانی بسیار عالی به شمار می آید و نام سراینده خویش را جاوید ساخته است. شرحهای زیادی بر آن نوشته شده است. شاید از

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 576

همه بهتر شرح شیخ محمد لاهیجی است كه چاپ شده است و در دسترس است.

مرگ شبستری در حدود سال 720 واقع شده است.

5. سید حیدر آملی. یكی از محققین عرفاست. كتابی دارد به نام جامع الاسرار كه از كتب دقیق عرفان نظری است و اخیراً به نحو شایسته ای چاپ شده است. كتاب دیگر او نص النصوص در شرح فصوص است. وی معاصر فخرالمحققین حلّی فقیه معروف است. سال وفاتش دقیقاً معلوم نیست.

6. عبد الكریم جیلی، صاحب كتاب معروف الانسان الكامل. بحث «انسان كامل» به شكل نظری اولین بار وسیله محیی الدین عربی طرح شد و بعد مقام مهمی در عرفان اسلامی یافت. صدرالدین قونوی شاگرد و مرید محیی الدین، در كتاب مفتاح الغیب فصل مشبعی در این زمینه بحث كرده است. تا آنجا كه اطلاع داریم دو نفر از عرفا كتاب مستقل به این نام تألیف كرده اند: یكی عزیزالدین نسفی از عرفای نیمه دوم قرن هفتم و دیگر همین عبد الكریم جیلی، و هر دو به این نام چاپ شده است. جیلی در سال 805 در 38 سالگی درگذشته است. بر ما روشن نیست كه عبد الكریم اهل جیل بغداد بوده یا اهل جیلان (گیلان).

قرن نهم

1. شاه نعمت اللَّه ولی. این مرد نسب به علی علیه السلام می برد و از معاریف و مشاهیر عرفا و صوفیه است. سلسله نعمة اللهی در عصر حاضر از معروفترین سلسله های تصوف است. قبرش در ماهان كرمان مزار صوفیان است. گویند 95 سال عمر كرد و در سال 820 یا 827 یا 834 درگذشت. اكثر عمرش در قرن هشتم گذشته و با حافظ شیرازی ملاقات داشته است. اشعار زیادی در عرفان از او باقی است.

2. صائن الدین علی تركه اصفهانی. از محققین عرفاست. در عرفان نظری محیی الدینی ید طولا داشته است. كتاب تمهیدالقواعد وی- كه اكنون در دست است و چاپ شده است- دلیل تبحر او در عرفان است و مورد استفاده و استناد محققین بعد از وی است.

3. محمد بن حمزه فناری رومی. از علمای كشور عثمانی است. مردی جامع بوده است و كتب زیاد تألیف كرده است. شهرت او به عرفان به واسطه كتاب مصباح الانس

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 577

وی است كه شرح كتاب مفتاح الغیب صدرالدین قونوی است. شرح كردن كتب محیی الدین عربی و یا صدرالدین قونوی كار هر كسی نیست؛ فناری این كار را كرده است و محققین عرفان كه پس از وی آمده اند، ارزش این شرح را تأیید كرده اند. این كتاب در تهران با چاپ سنگی با حواشی مرحوم آقامیرزا هاشم رشتی (از عرفای محقق صد ساله اخیر) چاپ شده است. متأسفانه به علت بدی چاپ، مقداری از حواشی مرحوم آقامیرزا هاشم غیرمقروّ است.

4. شمس الدین محمد لاهیجی نوربخشی، شارح گلشن راز محمود شبستری. معاصر میرصدرالدین دشتكی و علامه دوانی بوده و در شیراز می زیسته و مطابق آنچه قاضی نوراللَّه در مجالس المؤمنین نوشته است صدرالدین دشتكی و علامه دوانی- كه هر دو از حكمای برجسته عصر خود بودند- نهایت احترام و تجلیل از وی می كرده اند. وی مرید سیدمحمد نوربخش بوده و سیدمحمد نوربخش شاگرد ابن فهد حلّی بوده كه ذكرش در تاریخچه فقها گذشت. لاهیجی در شرح گلشن راز صفحه 698 سلسله فقر خود را كه از سیدمحمد نوربخش شروع و به معروف كرخی می رسد و سپس به حضرت امام رضا علیه السلام و ائمه پیشین تا حضرت رسول صلی الله علیه و آله منتهی می شود، ذكر می كند ونام این سلسله را «سلسلة الذهب» می نهد.

شهرت بیشتر لاهیجی به واسطه همان شرح گلشن راز است كه از متون عالی عرفان به شمار می رود. لاهیجی به طوری كه در مقدمه كتابش می نویسد در سال 877 آغاز به تألیف كرده است. تاریخ دقیق وفاتش معلوم نیست، ظاهراً قبل از سال 900 بوده است.

5. نورالدین عبد الرحمن جامی. عرب نژاد است و نسب به حسن شیبانی فقیه معروف قرن دوم هجری می برد. جامی شاعری توانا بوده است. او را آخرین شاعر بزرگ عرفانی زبان فارسی می دانند. در ابتدا «دشتی» تخلص می كرده است، ولی چون در ولایت جام از توابع مشهد متولد شده و مرید احمد جامی (ژنده پیل) هم بوده است، تغییر تخلص داده و به «جامی» متخلص شده است. می گوید:

مولدم جام و رشحه قلمم جرعه جام شیخ الاسلامی است «1»

زین سبب در جریده اشعار به دو معنی تخلصم جامی است

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 578

جامی در رشته های مختلف: نحو، صرف، فقه، اصول، منطق، فلسفه، عرفان تحصیلات عالی داشته و كتب زیاد تألیف كرده است؛ از آن جمله است شرح فصوص الحكم محیی الدین، شرح لمعات فخرالدین عراقی، شرح تائیه ابن فارض، شرح قصیده برده در مدح حضرت رسول صلی الله علیه و آله، شرح قصیده میمیه فرزدق در مدح حضرت علی بن الحسین علیه السلام، لوایح، بهارستان كه به روش گلستان سعدی است، نفحات الانس در شرح احوال عرفا. جامی مرید طریقتی بهاء الدین نقشبند مؤسس طریقه نقشبندیه است، ولی همچنانكه محمد لاهیجی بااینكه مرید طریقتی سیدمحمد نوربخش بوده است شخصیت فرهنگی تاریخی اش بیش از اوست، جامی نیز با اینكه از اتباع بهاء الدین نقشبند شمرده می شود شخصیت فرهنگی و تاریخی اش به درجاتی بیش از بهاء الدین نقشبند است. لهذا ما كه در این تاریخچه مختصر نظر به جنبه فرهنگی عرفان داریم نه جنبه طریقتی آن، محمد لاهیجی و عبد الرحمن جامی را اختصاص به ذكر دادیم. جامی در سال 898 در 81 سالگی درگذشته است.

این بود تاریخچه مختصر عرفان از آغاز تا پایان قرن نهم. از این به بعد به نظر ما عرفان شكل و وضع دیگری پیدا می كند. تا این تاریخ شخصیتهای علمی و فرهنگی عرفانی، همه جزء سلاسل رسمی تصوف اند و اقطاب صوفیه شخصیتهای بزرگ فرهنگی عرفان محسوب می شوند و آثار بزرگ عرفانی از آنهاست. از این به بعد شكل و وضع دیگری پیدا می شود:

اولًا دیگر اقطاب متصوفه، همه یا غالباً آن برجستگی علمی و فرهنگی كه پیشینیان داشته اند ندارند. شاید بشود گفت كه تصوف رسمی از این به بعد بیشتر غرق آداب و ظواهر و احیاناً بدعتهایی كه ایجاد كرده است می شود.

ثانیاًعده ای كه داخل در هیچیك از سلاسل تصوف نیستند، در عرفان نظری محیی الدینی متخصص می شوند، كه در میان متصوفه رسمی نظیر آنها پیدا نمی شود.

مثلًا صدرالمتألهین شیرازی متوفّی در سال 1050 و شاگردش فیض كاشانی متوفّی در 1091 و شاگرد شاگردش قاضی سعید قمی متوفّی در 1103 آگاهی شان از عرفان نظری محیی الدینی بیش از اقطاب زمان خودشان بوده است، با اینكه جزء هیچیك از سلاسل تصوف نبوده اند. این جریان تا زمان ما ادامه داشته است، مثلًا

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 14، ص: 579

مرحوم آقامحمدرضا حكیم قمشه ای و مرحوم آقامیرزاهاشم رشتی از علما و حكمای صد ساله اخیر، متخصص در عرفان نظری اند بدون آنكه خود عملًا جزء سلاسل متصوفه باشند.

به طور كلی از زمان محیی الدین و صدرالدین قونوی- كه عرفان نظری پایه گذاری شد و عرفان شكل فلسفی به خود گرفت- بذر این جریان پاشیده شد.

مثلًا محمدبن حمزه فناری سابق الذكر شاید از این گروه باشد. ولی از قرن دهم به بعد این وضع یعنی پدیدآمدن قشری متخصص در عرفان نظری كه یا اصلًا اهل عرفان عملی و سیر و سلوك نبوده اند و یا اگر بوده اند- و غالباً كم و بیش بوده اند- از سلاسل صوفیه رسمی بركنار بوده اند، كاملًا مشخص است.

ثالثاًاز قرن دهم به بعد ما در جهان شیعه به افراد و گروههایی برمی خوریم كه اهل سیر و سلوك و عرفان عملی بوده اند و مقامات عرفانی را به بهترین وجه طی كرده اند بدون آنكه در یكی از سلاسل رسمی عرفان و تصوف وارد باشند و بلكه اعتنایی به آنها نداشته و آنها را كلًا یا بعضاً تخطئه می كرده اند.

از خصوصیات این گروه كه ضمناً اهل فقاهت هم بوده اند، وفاق و انطباق كامل میان آداب سلوك و آداب فقه است. این جریان نیز تاریخچه ای دارد كه فعلًا مجال آن نیست.

ضمناً از این تاریخچه روشن شد كه این شاخه فرهنگی (عرفان) مانند سایر شاخه ها تمام جهان اسلام را در برگرفته است، از اندلس و مصر و سوریه و روم گرفته تا خوارزم. البته در این شاخه نیز سهم ایرانیان از نظر كمیت قطعاً بیشتر است.

عرفای بزرگ و طراز اول، هم در میان ایرانیان ظهور كرده اند و هم در غیر ایرانیان.